دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 88 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 111 |
چکیده :
پژوهش حاضر برای بررسی رابطه بین عزت نفس و شیوه های تربیتی والدین انجام گرفته است. برای این منظور نمونه ای به حجم 250 نفر از دانش آموزان دختر به صورت نمونه گیری خوشه ای انتخاب و مورد تحلیل قرار گرفت. دو پرسشنامۀ شیوه های فرزند پروری و عزت نفس کوپر اسمیت به عنوان ابزارهای پژوهش مورد استفاده قرار گرفتند. هر دو پرسشنامه را خود دانش آموزان تکمیل کردند. اطلاعات جمع آوری شده با استفاده از روش آماری SPSS مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که :
1 ) بین شیوه فرزندپروری دموکراتیک با غزت نفس دانش آموزان همبستگی مثبت در سطح اطمینان 95% وجود دارد. (05/0 = 56/0 = r) ؛
2 ) بین شیوه فرزند پروری سهل گیر والدین با عزت نفس رابطه مثبت وجود دارد. (05/0 = 13/0 = r)؛
3 ) بین شیوه فرزند پروری دیکتاتوری والدین با عزت نفس رابطه منفی وجود دارد. (05/0 = 25/0 = r)؛
4 ) بین میانگین عزت نفس دانش آموزان با والدین دموکراتیک و میانگین عزت نفس دانش اموزان با والدین سهل گیر تفاوت معناداری وجود دارد. (05/0 = 12/3 = t)؛
5 ) بین میانگین عزت نفس دانش آموزان با والدین دموکراتیک و میانگین عزت نفس دانش آموزان با والدین دیکتاتور تفاوت معنادار وجود دارد. (05/0 = 05/3 = t)؛
6 ) بین میانگین عزت نفس دانش آموزان با والدین سهل گیر و میانگین عزت نفس دانش آموزان با والداین دیکتاتور تفاوت معنادار وجود ندارد. (05/0 = 11/0 = t)؛
7 ) با مقایسه هر سه میانگین به وسیله به وسیله تحلیل واریانس نشان داده شد که بین میانگین هر سه شیوه فرزند پروری والدین و عزت نفس دانش آموزان تفاوت معنادار وجود دارد. (05/0 = 12/1 = F) کهشیوه دموکراتیک در افزایش عزت نفس دانش اموزان مؤثرتر است؛
فصل اول – معرفی پژوهش
مقدمه
آیا احساس ارزشمندی (عزت نفس)[1] فرزندان یااحساس حقارت آنان یا نگرشهای تربیتی والدین مرتبط است ؟ آیا می توان از روی سبک تربیتی خانواده به میزان عزت نفس فرزندان پی برد ؟
هر انسانی به تناسب موقعیت و شرایط زندگی، یک تجربه ذهنی از خود و دیگران دارد و زیر کیفیت، استواری و ثبات این تجربه ذهنی که از آن به «عزت نفس» تعبیر می شود. شالوده و زیر بنای شخصیتی هر انسانی است که اگر خدشه دار شود، اثرات ناگواری بر عملکرد زندگی فرد می گذارد.
تحقیقات روان شناسی در زمینه عزت نفس بیانگر این است که همواره با کاهش عزت نفس، افسردگی، اضطراب و کاهش سلامت عمومی بدن، بی تفاوتی و احساس تنهایی، تمایل به اسناد شکست به دیگران، عدم رضایت شغلی، کاهش عملکرد و عدم موفقیت تحصیلی و ... بوجود می آید (کوپر اسمیت، 1967، به نقل ازحاجیزاده).
هم چنین مید[2] (1934) معتقد بود که عزت نفس بطور وسیعی ناشی از ارزیابی دیگران است و هافمن نیز تأکید داشت که نحوه ارتباط مادر با کودک در ایجاد تصور مثبت از خود و عزت نفس مژثر است و همینطور ارتباط تنگاتنگی میان پدر و عزت نفس نوجوان میتوان مشاهده نمود (هافمن و همکاران 1988 ترجمه بحیرایی و همکاران).
با توجه به تحقیق انجام شده، ضروری است که در مورد رابطه عزت نفس و والدین توجه کافی شود، زیرا محیط خانواده، اولین و با دوام ترین عاملی است که در رشد شخصیت افراد اثر می گذارد.
حس عزت نفس موهبتی ارث نیست، چرا که ازطریق ژن منتقل نمی شود بلکه با تمرین و ممارست به دست می آید. شکل گیری این از همان نخستین سالهای زندگی آغازمی شود و مابه عنوان پدر یامادر نقش مهمی در روند شکل گیری آن داریم. از انجایی که نوجوانان امروز، آینده سازان فردای جامعه می باشند، لذا شناخت روحیات و ویژگیهای این گروه ازاهمیت خاصی برخوردار است، چرا که با شناخت این خصوصیات می توان برنامه های مناسب هر سن را تعیین نمود و مشکلات را بهتر حل کرد.
امید است که نتایج این تحقیق بتواند راهگشای مادران، پدران و مربیان و کلیه دست اندرکاران تعلیم و تربیت جامعه باشد و زمینه ای فراهم نماید که در آن فرزندان و آینده سازان این جامعه با کفایت تر، شایسته تر و دارای احساس ارزشمندی بیشتری باشند.
بیان مسئله
خانواده یکی از عوامل اساسی شکل گیری شخصیت کودک و اولین بذر تکوین رشد فردی و پایۀ اساسی بناء شخصیت آدمی است زیرا کودک در بیشتر حالات خود مقلّد پدر و مادر در خوی و رفتار آنها است.
تردیدی نیست که خانواده اثر عمیق و پایدار در پی ریزی رفتار فردی کودک و برانگیختن روح زندگی و آرامش درونی او دارد. کودک در خانواده زبان می آموزد، برخی از روشهای اخلاقی را کسب میکند و به خصلتهای گوناگون متّصف می شود. خانواده سهم بسزائی در بنای تمدن انسانی و برپا داشتن روابط همکاری بین مردم دارد. هنر آموختن اصول اجتماع و قواعد ادب واخلاق به انسانها، به عهده خانواده است.
به اعتقاد ما اگر چه همۀ کودکان دنیا دارای والدین هستند، ولی می توان گفت که تنها عدۀ محدودی از این والدین صلاحیت تربیت کردن و مربی بودن را دارا می باشند. همچنین اگرچه همۀ والدین در دنیا خواهان خیر و سعادت فرزندان خودهستند و زحمت زیاد و نیز بر حسب شرایطی زیستی، اجتماع و اقتصادی خود، تا سر حد امکان می کوشند تا نیازهای مادی و معنوی کودکان خود را به بهترین صورت تأمین نمایند، ولی متأسفانه این امر، اغلب به علت کمبود و گاهی عدم آگاهی های درست از روشهای تربیتی نتیجۀ معکوس می دهد.
والدینی هستند که اظهار می دارند، با وجود اینکه آنها از کوچکترین خواسته های کودکانشان فروگذاری ننموده اند، اما فرزاندانشان در کارهای خود، آنچنانکه باید و شاید موفق نمی شوند، جسارت کافی برای انجام امور را ندارند و اغلب اولیای مدرسه از آنان شکایت دارند.
البته قضاوت در مورد اینکه چه عامل یا عواملی عدم موفقیت چنین کودکی را سبب شده است، تا حدی مشکل و مستلزم تأمل بیشتری است ولی چیزی که به وضوح روشن است، حمایتها و توجهات افراطی والدین میباشد که این خود از جمله عواملی است که کودک را متکی و وابسته بار می آورد. اشکال اصلی والدین این کودک در این است که آنها فرصتی به کودک نداده اند تا به توانائی ها و استعدادهای خود پی ببرد. گفتنی است که «والدین خوب» آنهایی نیستند که تمامی امیال و خواسته های کودک را جامۀ عمل بپوشاند. در مقابل کسانی که هیچ توجهی به خواسته هاو علایق کودک نداشته باشند و صرفاً عقاید و نظرهای خود را بر کرسی بنشانند نیز «والدین خوب» تلقی نمی شوند. در مجموع، شاید بتوان گفت که اصطلاح «والدین خوب» یک مفهوم ارزشی و محتمل است که از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت باشد. اماروی هم رفته، والدینی خوب هستند که سعی در شناخت نیازهای جسمانی، عاطفی، اجتماعی، عقلانی و اقتصادی فرزندانشان داشته باشند و بادر نظر گرفتن شرایط و نیز جوانب و عواقب، به رفع آن نیازها بپردازند و بامراجعه به متخصصین امر و نیز با مطالعۀ آثار دانشمندان در زمینه های مربوط به تربیت کردکان، بهترین روشها را برای تربیت فرزندانشان برگزینند و در پرورش شخصیت آنان تلاش نمایند.
روانشناسان و جامعه شناسان، «عزت نفس مثبت»[3] را به عنوان هستۀ مرکزی هستۀ مرکزی سازگاری اجتماعی قلمداد می کنند. این دیدگاه گسترده بوده و تاریخی طولانی دارد.
صاحب نظران مسئله روانی و اجتماعی مانند ویلیام جیمز، جرج هربرت مید، و چارلز هورتون کولی، مباحث اساسی پیرامون عزت نفس داشته اند و سالهای بعد، نئوفرویدینها مانند آدلر، سالیوان، و هرنای بحث خودپنداری را در میان تئوریهای شخصیت عنوان نموده اند و همینطور انسان گرایانی چون راجرز و مازلو بطور عمده واساسی به آن پرداخته اند. (پپ، 1989، ترجمه تجلی).
در نهایت کوپر اسمیت به تکمیل نظرات دیگران در این خصوص پرداخته است. دین مبین اسلام نیز بر عزت نفس تأکید نموده و ذلّت نفس را مذمت می مند. مکتب اسلام با نگرش مثبت به انسان و در واقع احساس عزت نفس را در انسان ایجاد می کند و روشهائی را برای افزایش آن بیان مینماید.
بر اساس شواهد، به نظر می رسد، عزت نفس از اهمیت ویژهای برخوردار است و گستردگی و نفوذ آن بر ابعاد گوناگون زندگی، قابل تبیین می باشد. در تمامیافته ها و تحقیقاتی کهاین حوزه را در بر می گیرد، زمینه یابی، ارزیابی شخصیت، نحول قضاوت و تلقی فرد از خود و دیگران، انگیزش و نگرشهای مورد بررسی قرار گرفته و در مجموع، نتایج نشان می دهند که نحوۀ نگرش فرد نسبت به خویشتن، به کیفیت و نحوۀ عملکرد ویدر موقعیت ها اثر می گذارد.
این تحقیق در پی دانستن این نکته که آیا عزت نفس دانش آموزان با سبک تربیتی والدین آنها در ارتباط است یا نه و اگر جواب مثبت باشد، نوع و میزان این ارتباط چگونه خواهد بود ؟ به عبارت دیگر مسئله تحقیق عبارت است از :
«بررسی رابطۀ بین عزت نفس دانش آموزان و سبک تربیتی والدین»
اهمیت تحقیق
روان شناسان معتقدند که محیط خانوادگی کودک، اشخاصی کهدر اطراف او هستند، طرز رفارشان با یکدیگر و با کودک، وضعیت اجتماعی، و مذهبی خانواده میتوانند اثراتی در روحیۀ کودک به جای گذارند که ممکن است تا آخر عمر ماندگار باشد.
از دانشمندانی که پافشاری بیشتری روی تجربه های اوان کودکی دارند میتوان از «اریک اریکسون»[4] نام برد. او معتقد است که تجربه های دوران کودکی و شخصیت دوران بلوغ ارتباط تنگاتنگی با همدیگر دارند و بین حل موفقیت آمیز مسائل در آینده و تجربیات دورانکودکی رابطۀ معناداری وجود دارد (ولف، 1369 به نقل از بنازاده).
در حال حاضر در کشور ما وضع به گونه ایاست کهبه علت نا آشنایی بسیاری از خانواده ها با مسائل بهداشت روانی و رشد فرزندان هر ساله از میان کودکانی که وارد مدرسه می شوند، گروه بزرگی گرفتار دشواریهای قابل توجخ رفتاری، عاطفی و شناختی هستند. رقم کودکان ایرانی که در زمینه های مذکور دچار اختلال هستند قریب به دو میلیون نفر است (لطف آبادی، 1366).
درست همانطور که جسم در اثر کمبود مواد غذایی در دورانکودکی از رشد باز می ماند، اگر محیط مناسبی برای ارضاء نیازهای روانی کودک نباشد، رشد شخصیت هم آسبی می بیند (ولف، 1369).
کودکانی که اغلب به علت فقر فرهنگی خانواده و نا آشنایی والدین به مقتضیات حاکم بر رشد، ضربه های روانی تقریباً جبران ناپذیری می خورند، بعد از ورود به مدرسه، با عناوینی چون کند ذهن، کودن و عقب مانده شناخته می شوند. در حالی که درد این اطفال این است که به جای ارضاء به موقع و صحیح نیازهایشان و دریافت محبت، از محبت محروم مانده اند، طرد شده، بی اعتنایی کشیده، تحقیر شده و احساس کرده اند کسی آنها را نمی خواهد (هارلی، 1362 به نقل از خادمیان).
ورود به مدرسه برای مرحلۀ مهمی به شمار میرود، کودک در این مرحله، عمدتاً بهبازی اسشتغال داشته است اما از این به بعد پا به دنیای جدیدی میگذارند، دنیایی که تفاوتهای، قابل توجهی بامحیط خانوادگی دارد. وظایفی بر عهدۀ او محول میشود که باید در زمان معینی آنها را به انجام برساند. از او انتظار میرود که منظم تر باشد، و در محیط مدرسه، از خود سازگاری نشان دهد. قوانین و مقرراتی را رعایت نماید و در نهایت به یادگیری مطالب، ارائه شده بپردازند و هر چه بیشتر آنها را تمرین کند. بنابراین لازم است که کودک، قبل از مدرسه و در محیط خانوادهف امادگیهای لازم راکسب کرده باشد تا بتواند به نحو مطلوب باشرایط مدرسه سازگار گردد. برای مثال «عزت نفس» و متکی بودن به خود که شاید به جرأت بتوان آنرا شالوده و زیر بنای شخصیتی انسان تعبر کرد، قبل از هر چیز به خانواده و عملکرد والدین بستگی دارد. برخیاز دانشمندان علوم تربیتی، سالهای بین 6 – 2 سالگی را از جهت کسب این توانش ها، سالهای جادوئی دوران کودکی نامیده اند.
با توجه به اهمیت و نقشی که خانواده و از آن میان والدین در رشد و شکوفائی استعدادهای فطری کودک دارند، شایسته است که به هنگام بررسی، عملکرد دانش آموزان در مدرسه و خانواده، مورد تجزیه وتحلیل دقیق قرار گیرد. از اینرو هر گونه اقدام مدرسه در جهت شناسایی و درمان اختلالات عاطفی، رفتاری و درسی دانش آموزان، مستلزم به دست آوردن تصویری واقعی از وضعیت رفتاری و تحصیلی آنها در مدرسه و نیز، روابط خانوادگیشان می باشد (تاجیک اسماعیلی، 1368).
باید گفت در یکی دو دهۀ اخیر اختلالات عاطفی و رفتاری در بین کودکان کشورمان وسعت قابل توجهی یافته است. نابسامانی های خانوادگی، کمبودهای آموزشی، پرورشی و بهداشتی، فشارهای ناشی از رشد کثیر جمعیت، فقر و مهاجرت های بی رویه و مهمتر از همه، ناآگاهی های دیر پای والدین برای مقابلۀ عملی و عاقلانه با فشارهای روانی وارد بر کودکان، ازمهمترین علل بروز اختلالات به شمار می روند (لطف آبادی، 1366).
کودکان تمایل دارند خودشان را به یکدیگر شبیه نمایند، آنها مدام در حال ارزشیابی و قضاوت نسبت به خویشتن هستند. این ارزشیابی به جهت ساخت زندگی آنها می باشد زیرا که در محیط خانواده و یا مدرسه، همواره، در تعامل با یکدیگرند.
هر کودکی، در هرسنی به اقتضای مراحل رشد، با تکالیفی روبروست که باید برای مقابله و مواجهه با آن مهیا و آماده شود. ضرورت این مسئله آنجاست که چنانکه کودکان در منظومۀ خانواده به عنوان یک عضو با ارزش پذیرفته نشوند و از یک محیط پر محبت و توأم با احترام برخورد نباشند، و اگر در جمع همسالان خود نتوانند به آن احساس رضایت و خشنودی درونی دست یابند، نه تنها از خویشتن به تصویری منفی خواهند رسید، بلکه از احساس اطمنان و رضایت در خویشتن که لازمۀ موفقیت و پیشرفتها است محروم خواهند شد. این گروه از افراد در سایۀ تعامل با دیگران و به جهت عوامل متعدد و گاه پیچیده خویشتن دار نمی باشند، احساس خود ارزشمندی و ارزش دهی ایشان نسبت به خویش آسیب دیده است. همنطور این افراد، از خود، تصویری درهم شکسته دارند و دورنمای پیشرفت را تیره و غبارآلود تصور می نمایند. به طوری که اگر زمانی به موفقیتی دست یابند، آن را نه به سبب کوشش و عوامل درونی خویش، بلکه به دلیل تصادف و شانس می دانند.
چه بسیارند انسانهایی که علی رغم مشکلات عدیده و در مواجهه با مخاطرات محیط، با داشتن نوعی احترام و اعتماد به خویشتن بر موانع غالب می آیند و چه بسیارند افرادی که ضمن داشتن و برخورداری از موهبت استعداد ذهن، به جهت ضعف یک تصویر مثبت از خویشتن، در زندگی شکست می خورند و نیز در شرایطی که موفقیت به دست می آورند، آنرا معلول عواملی بیرون از وجود خویش می دانند. این اسناد و توجیه شکست یا توفیق به عوامل بیرونی، مبیّن عزت نفس پایین می باشد.
ضرورت، ایجاب می کند برای تربیت و تهذیب دانش آموزانی که در وهلۀ اول بر خویشتن اعتماد داشته باشند، ارزش وجودی خویش را پذیرا گردند و با دیگران رابطۀ سالم اجتماعی برقرار نمایند و بطور کلی خود را به عنوان یک فرد ارزشمند و متکی به خود دریابند، باید ارزشهای وجودی آنان را شناخت و به خود دانش آموزان نیز شناساند. آموزش و پرورش به عنوان طلایه دار این حرکت باید از پرورش افرادی کاردان ولی کم فهم، مطیع و تحمیل پذیر سخت بپرهیزد و باید به جای تخریب شخصیت و تهدید قدرت فکر و زودن حس خلاقیت و نوخواهی و نوآفرینی، به بنای شخصیت و استحکام و تشکیل و آن بپردازد و باعث افزایش قدرت و قوۀ خلاقه در دانش آموزان شود چرا که انسان ذاتاً خلاق و سازنده است و دوست دارد که مورد توجه و احترام قرار گیرد و از عزت وجود که لازمۀ یک زندگی موفقیت آمیز است بهره مند گردد.
بنابراین جا دارد با توجه به ارزش وجودی عزت نفس به عنوان بعدی از ابعاد شخصیت انسان و ارتباط آن با موفقیت ها و شکست ها و ناکامی های فرد و تأثیر نگرش های تربیتی خانواده و بخصوص والدین بر این جنبۀ مهم از شخصیت انسان، تا حد ممکن انرژی مادی و معنوی را در راه برنامه ریزی صحیح جهت بهبود رشد و تعلیم و تربیت دانش آموزان و کاهش مشکلات و موانعی که بر سر راه آنان است مصروف داریم و این جز با تحقیق و بررسی و کشف نارسائیها امکان پذیر نیست (پور شافعی، 1370).
اهداف پژوهش
به طور کلی می توان اهداف پژوهش را به شرح زیر بیان نمود :
1 ) تبیین رابطه شیوه های تربیتی والدین با عزت نفس فرزندان آنها.
2 ) تبیین چگونگی رابطه بین شیوه های تربیتی والدین با عزت نفس فرزندان دختر.
3 ) ارائه نظرات و پیشنهادها به والدین، معلمانف مربیان و دست اندرکاران تعلیم و تربیت، به منظور کوشش در جهت ایجاد زمینه های مثبت برای تقویت و پرورش عزت نفس دانش آموزان.
فرضیه های پژوهش
1 ) بین شیوه های فرزند پروری دموکراتیک و عزت نفس فرزندان رابطه معنا داری وجود دارد.
2 ) بین شیوه های فرزند پروری سهل گیر و عزت نفس فرزندان رابطه معناداری وجود دارد.
3 ) بین شیوه های فرزند پروری دیکتاتور و عزت نفس فرزندان رابطه معناداری وجود دارد.
4 ) بین میانگین عزت نفس دانش آموزان با خانواده با خانواده های دموکراتیک و عزت نفس دانش آموزان با خانواده های سهل گیر تفاوت معنا دار وجود دارد.
5 ) بین میانگین عزت نفس دانش آموزان با والدین دموکراتیک و عزت نفس دانس آموزان با والدین دیکتاتور تفاوت معنادار وجود دارد.
6 ) بین میانگین میانگین عزت نفس دانش آموزان با والدین دیکتاتور و عزت نفس دانش آموزان با والدین سهل گیر تفاوت معنادار وجود دارد.
7 ) بین میانگین عزت نفس دانش آموزان با والدین دیکتاتور، سهل گیر و دموکراتیک تفاوت معنادار وجود دارد.
متغیرهای اساسی تحقیق
در این تحقیق متغیرهای اصلی عبارتند از : عزت نفس[1] و شیوه های فرزند پروری والدین[2].
متغیر مستقل و وابسته
در این پژوهش متغیر مستقل «شیوه های فرزند پروری» . متغیر وابسته «عزت نفس دانش آموزان» می باشد.
متغیرهای کنترل
1 ) سن : آزمودنی های این تحقیق به طور متوسط 17 – 16 ساله می باشند.
2 ) نقص جسمانی یا بیماریهای خاص : به علت نقص های جسمانی مثل نابینایی یک چشم، نقص دست و پا و ... که موجب پایین آمدن عزت نفس می شود، لذا اینگونه دانش آموزان، در پژوهش شرکت داده نشدند.
3 ) جنس : دانش آموزان دختر بررسی می شوند.
4 ) نوع مدرسه : دولتی.
5 ) تحصیلات : پایه سوم دبیرستان همه رشته ها.
متغیرهای مزاحم
1 ) تأثیر روش تربیتی معلمان بر عزت نفس دانش آموزان.
2 ) تأثیر همسالان بر عزت نفس دانش آموزان.
تعریف مفاهیم
شیوه های فرزندپروری
شیوه های فرزند پروری به مجموعه رفتارها، روشها و گفتارهایوالدین، که نسبت به فرزندان خود اعمال می کنند گفته می شود که در اینجا بصورت شیوه های دیکتاتوری، سهل گیر و دموکراتیک در نظر گرفته شده اند و عبارت است از نمره ای که در هریک از ابعاد پرسشنامه فرزند پروری بدست آمده است.
شیوه دیکتاتوری یاکنترل شدید
در شیوه دیکتاتوری، یک نفر رئیس تمام اعضای خانواده است و امر و نهی می کند و در همه کارها وارد عمل می شود و همه امور تنها به اراده و میل او انجام می گیرد. خانوداه کستبد با پاسخ به سؤالات 4 ، 6 ، 9 ، 10 ، 14 ، 15 ، 20 ، 21 ، 27 ، 29 ، 31 ، 35 پرسشنامه شیوه های فرزند پروری معرفی شدند.
شیوه سهل گیر و بی تفاوت
در این خانواده به جای محدودیت و نظارت شدید، اختیار و آزادی فراوان برایکودک قایل میشوند. در این خانواده ها، آزادی مطلق حکم فرماست، آزادی به معنای این که هر کسی، هر کاری دلش خواست می تواند انجام دهد. پاسخ مثبت به سؤالات 3 ، 5 ، 8 ، 12 ، 17 ، 18 ، 22 ، 24 ، 26 ، 32 ، 34 ، 36 پرسشنامه فرزند پروری، نشان خانواده های سهل یر می باشد.
شیوه دموکراتیک و آزادمنش
شیوه دموکراتیک عاقلانه ترین و انسانی ترین راه زندگیاست و بر اساسضوابط معتدل تعامل و بر اساس صمیمیت اخلاقی و اندازه و توان واعتدال حاکم است. پاسخ مثبت به سؤالات 1 ، 2 ، 7 ، 11 ، 13 ، 16 ، 19 ، 23 ، 25 ، 28 ، 30 ، 33 پرسشنامه فرزندپروری، خانواده دموکراتیک را نشان میدهد.
ملاک ارزیابی شیوه فرزندپروری نمره ای است که دانش آموزان از پرسشنامه شیوه های فرزند پروری بدست آوردند.
عزت نفس
عزت نفس احساس ارزشمندی از توانایی های خود نامیده می شود و یا ارزشیابی شخص مورد خود یا قضاوت شخصی در مورد ارزش خود است (اسمیت، 1967 به نقل از یدی).
شباهت میان خود ادراک شده و خود ایده آل منجر به عزت نفس می شود و فاصلۀ این دو منجر به مشکلات مربوط به عزت نفس می شود (بیابانگرد، 1373).
به عبارتی دیگر «عزت نفس» عبارت است از :
باز خوردهای ارزیابی کننده و قضاوتهای مشخص درباره میزان ارزشمندی، احترام، کفایت و شایستگی، توانایی و توانمندی، پذیرش خصایص و ویژگی های فردی و برخورداری از رضلیت و خشنودی درونی.
در این پژوهش، عزت نفس از لحاظ عملیاتی نمره ای است که دانش آموزان بر اساس پرسشنامه عزت نفس کوپر بدست آوردند.
فصل دوم – ادبیات پژوهش
بخش اول : عزت نفس
بخش دوم : شیوه های فرزند پروری
فصل سوم : دیدگاههای نظری
فصل چهارم : سوابق پژوهش
پژوهشهای انجام شده درداخل کشور
پژوهشهای انجام شده در خارج کشور
بخش اول : مفاهیم و تعاریف عزت نفس
مفهوم عزت نفس با خودپنداری که عبارت است از چیزهایی که شخص برای توصیف خودش بکار می بد متفاوت است. یک فرد ممکن است خودش را یک ورزشکار خوب، علاقمند به داستانهای ادبی، عالی، دانشجوی خوب، بداند، اینها محتوای خودپنداره را تشکیل می دهند.
عزت نفس عبارت است از ارزشی که خصوصیات و صفات روانی خودپنداره برای فرد دارد و اعتقادات فرد در مورد تمام چیزهایی که در تو هست ناشی می شود. اگر نزد یک کودک دانش آموزان ممتاز بودن ارزش زیادی داشته باشد، ولی او خودش یک دانش آموز ضعیف یا متوسط باشد وی از عزت نفس خود رنج می برند، با وجود این، همان کودک ممکن است توانایی بدنی و معروفیتش بالاتر ازتوان تحصیلی اش باشد، حال اگر او در هر زمینه ممتاز باشد، عزت نفس بالا خواهد بود. پس هر فرد براساس ترکیبی از اطلاعات معینی در مورد خودش و ارزشهای ذهنی که خود از آنها اطلاع دارد، بنا نها شده است (به نقل از فروغی پور، 1375).
ابعاد عزت نفس
به منظور تأمل بیشتر در مقولۀ عزت نفس بحث و بررسی ابعاد مختلف آن مفید است. از ابعاد عزت نفس می توان اجتماعی، تحصیلی، خانوادگی و جسمانی (بدنی) و عزت نفس کلی را نام برد.
1 ) عزت نفس اجتماعی[3]
عزت نفس اجتماعی، زمینه اجتماعی احساسات فرد به عنوانیک دوست برای دیگران شامل می شود. بطور کلی می توان گفت عزت اجتماعی عبارت است از احساسی که شخص در مورد خودش به عنوان یک دوست دارد. آیادیگران او را دوست دارند و به عقایدش احترام می گذارند و او را در فعالیتهایشان شریک می سازند و آیا او نسبت به واکنشها و ارتباطاتش با همسالان و دوستاناحساس رضایت می کند ؟ فردی که نیازهای اجتماعی اش برآورده می شود از این جنبه از خودش احساس رضایت خواهد داشت.
بروان[4] و کهلر[5] (1987) می گویند : طبق نظر اریکسون ارتباط اجتماعی نقش زیادی در عزت نفس بازی می کند.
در مطالعه ای که به وسیله کوپر اسمیت[6] (1968) انجام گرفته از لحاظ آماری بین عزت نفس و توانایی دوست پیدا کردن تفاوت معناداری مشاهده شدهاست.
2 ) عزت نفس تحصیلی[7]
زمینه تحصیلی عزت نفس با ارزشیابی فرد از خودش بعنوان یک دانش آموز سرو کار دارد. از جنبه تحصیلی فرد خود را بعنوان یک دانش آموز ارزیابی می کند.البته این امر صرفاً یک ارزیابی تحصیلی . پیشرفت تحصیلی نیست و بهراحتی نمی توان جایگاه تحصیلی یک فرد را مشخص کرد. مگر این که فاصله او را بادیگران محاسبه نمود. اگر فرد خود را با معیارهای مطلوب تحصیلی منطبق بداند و استانداردهای پیشرفت تحصیلی خود را برآورده سازد دارای احساس عزت نفس تحصیلی مثبت خواهد بود. یعنی اگر ملاک و یا معیار پیشرفت تحصیلی برای او قبول شدن در یک سال تحصیلی باشد و وی بتواند به چنین معیاری دست یابد دارای عزت نفس تحصیلی مثبت است (پوپ[8]، 1988).
3 ) عزت نفس خانوادگی[9]
زمینه عزت نفس خانوادگی، احساسات فرد را درباره خود به عنوان عضوی از اعضای خانواده منعکس می کند. به بیان دیگر عزت نفس خانوادگی انعکاسی احساسی است که فرد در مورد اعضای خانواده خود دارد، اگر او در خانه مورد علاقه ومحبت افراد خانواده باشد احساس امنیت می کند و می توان گفت عزت نفس او مثبت است.
4 ) عزت نفس جسمانی (بدنی)[10]
عزت نفس جسمانی بر رضایت فرد از وضعیت فیزیکی و قابلیت های جسمانی خود آن گونه که به نظر می رسد مبتنی میباشد. معمولاً در دختران این رضایت بیشتر مربوط به وضعیت ظاهر و در پسران به وضعیت عضلانی و توانایی بدنی است.
5 ) عزت نفس کلی[11]
سیستم نگرشی کودک در سالهای پیش کلامی آغاز می شود. شکل کلی احساس خود ارزشمندی تابع مراحل رشد است. بدین ترتیب عزت نفس هر کس را باید با عزت نفس کلی مقایسه نمود (پوپ، 1980، به نقل از بیابانگرد، 1374).
منصور (1369) می گوید : «کودکی که در آستانه راه رفتن است هر دفعه که بلند می شود به عزت نفس خود نمره می دهد.» این عوامل درونی و استعدادهای خاص فرد نیز در این رابطه اهمیت ویژه ای دارند. عزت نفس کلی تنها از یک جنبه متأثر نیست بلکه مجموع نظرات فرد راجع به جوانب مختلف عزت نفس را مشخصمی کند. به عبارتی ممکن است فردی در یک جنبه عزت نفس پایینی داشته باشد اما عزت نفس کلی او بالا باشد.
ماسن[12] و دیگران در این رابطه نوشته اند : حوزه مشخص عزت نفس در قلمروهای رفتاری مختلف فرق می کند (یاسایی، 1376).
کودکان، خود را در جنبه های متفاوت به نحو متفاوتی درجه بندی می کنند، ارزیابی های آنان از مهارتهای جسمانی با رده بندی مهارتهای اجتماعی تفاوت دارد و حس کلی آنان درباره ارزش خود لزوماً به اینکه در مورد مهارتهای شناختی شان تا چه اندازه احساس خشنودی می کنند، بستگی ندارد. عزت نفس کلی ارزیابی عمومی از خود می با شد که بر ارزشیابی خود از خودش در تمام زمینه ها مبتنی است (پوپ و همکاران[13]، 1988، به نقل از بیابانگرد، 1374).