دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 55 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 77 |
چکیده
سازه پژوهش مورد نظر خودبرتربینی (به معنی اهمیت دادن به خود بیش از دیگران و خود را بهتر و برتر پنداشتن) می باشد.
هدف اصلی آن بوده که دریابیم چه تعداد از دانشجویان دارای چنین خصلتی هستند.
در این تحقیق تعداد 20 نفر به روش تصادفی ساده انتخاب گردیدند و مورد ارزیابی و سنجش قرارگرفتند.
روش اصلی تحقیق مذکور پیمایشی بوده هرچند که از روش کتابخانهای نیز بی بهره نبوده است البته شایان ذکر است مطالعه موردی مهمترین تاکتیک بوده است.
تعداد 12 فرضیه و 15 متغیر در این تحقیق استفاده شده است و نتیجه کلی این شد که از میان 15 فرضیه تنها یک فرضیه به اثبات رسید.
فصل اول:
کلیات پژوهش
مقدمه:
کاملترین پدیدههای جهان پیچیدهترین آنهاست. به سخن دیگر پیچیدهترین ها، کاملترین ها هستند از آن جهت است که بیشترین تلاش و کوشش در راه شناخت کاملترین یا به سخن دیگر پیچیدهترین ها اعمال شده است.
کسی را یاری آن نیست که بگوید کاملتر از انسان پدیدهای در این جهان وجود ندارد و برای هیچ کس قابل قبول نیست که شناسایی انسان از آغاز پیدایش تاکنون موضوع اصلی و اساسی زندگی نبوده باشد.
ولی به هر حال آگاهی و شناخت انسان از خود و محیطش آن زمان که با روش صحیح و مطلوب توام نبوده راه به بیراهه بوده است و بجای آنکه تلاش او منجر به گسترش میدان دید و عمل او بشود، اندیشه و بینش او را در مرحلهی نامناسب متوقف می ساخته است. یعنی باور او بر آنچه که وجوددارد پایدارتر می گردد. از این رو جهان اندیشه در چنین شرایطی از تنوع و پیچیدگی برخوردار نیست. نظام حیاتی انسان اعم از طبیعی و انسانی محدود و بسته باقی می ماند. وقتی نحوه حضور انسان در اجتماع و نحوه رویارویی او با پدیدههای موجود جهان اعم از انسانی و غیرانسانی تصحیح شد و روش منطقی توان با شکاف نسبت به آنچه که گذشتگان بر آن باور داشتند، حاکم بر جهان فکر و اندیشه انسان شد،هر روز شاهد کشف قوانین جدید و درنتیجه کشف پارهای از قوانین حاکم بر جهان انسانی شد. به سخن دیگر انسان دریافت که هدف علم کشف قوانین واقعیت است لذا باید از مطلق گرایی بمفهومی که در اندیشههای پیشینیان وجود داشته و سد اساسی در راه پیشرفت و تحول بوده است، دست کشید و در مقابل قوانینی که با روشهای علمی و منطقی جدید کشف شده است، سر تعظیم فرود آورد.
باید به اصطلاح چیزهایی که به اشتباه اصالت نامیده می شود و روزگاری طولانی مانعی در راه پیوستن به انسانیت انسان بوده مردود دانست و قبول کرد که هیچ وجه امتیازی بین اقوام و ملل جهان نسبت به یکدیگر وجود ندارد. آنچه مهم است آن است که گوناگونی شیوههای زندگی در سرزمینهای مختلف و با امکانات متفاوت ایجادکننده نظامهای سلطهجویانه نخواهدبود. هر نظامی دستاور ارتباط متقابل بین انسان و محیط او است.
در این تحقیق سعی بر آن است تا دریابیم به چه علت است که انسانها در شرایط مختلف رفتارهای متفاوتی از خود بروز می دهند یا بهتر آن است که گفته شود به چه علت یک رفتار در شرایط مختلف بصورتهای متفاوتی نمود پیدا می کند یا به چه علت است که نمود یک رفتار در قشرهای متفاوت مختلف است.
خودبرتربینی را می شود بعنوان یکی از این رفتارها یا حالتها دانست که در افراد بسیاری به چشم می خورد که دانسته یا نادانسته توسط آنها اعمال می شود، اینکه این افراد چقدر از این رفتار خود آگاه هستند.
هم چنین عواملی که سبب گردیده، فردی خود را برتر از سایرین ببیند و علل بوجودآمدن این عامل موضوعی است که در این تحقیق سعی شده تا درحد توان مورد بررسی قرارگیرد. تا میزان گستردگی آن مشخص شود.
از زمانهای گذشته همیشه فردی بعنوان رهبر یا راهنما، بمنظور نظارت بر درست انجام شدن امور توسط سایر اعضا آن جامعه یا گروه انتخاب می شد که این انتخاب یا بصورت موروثی (در گذشته) یا بصورت انتخابی (حال) بوده است که این موضوع با گذشت زمان شکلها و سطحهای متفاوتی پیدا کرده است. از بالاترین سطح (رهبری یک سرزمین) یا پایین ترین سطح (سلطه بر نزدیکان) بوده است که یا از طریق جنگ و خونریزی یا با مصالحه و پذیرش همگانی صورت می پذیرفته است که خود باعث دادن امتیاز توسط سایرین به یک فرد می شده است و به خاطر این موضوع فرد خود را برتر از سایرین می انگاشته است.
موضوع این پژوهش آن است که دریابیم که در زمان حال،خصلت خودبرتربینی وجود دارد یا خیر؟ اگر وجوددارد به چه صورتهایی اعمال می گردد ؟مربوط به افراد خاصی است یا در همه انسانها وجود دارد؟ بوجود آمدن چنین حسی در افراد از کجا نشات می گیرد؟
بیان مسئله یا طرح موضوع
در جامعه ای که ما در آن زندگی می کنیم افراد به شیوههای مختلفی زندگی می نمایند یا به شیوه سنتی یا به شیوه مدرن که میدان عمل و رفتار در هرکدام از آنها با دیگری متفاوت است. خانواده هایی که به شیوه سنتی زندگی می کنند اغلب دارای تعداد فرزندان زیادی هستند که به تبع آن سطح عمومی زندگی پایین می آید. در این نوع خانواده ها جنس مذکر نسبت به جنس مونث از اهمیت بسزایی برخوردار می باشد. مخصوصاً اگر فرزند ارشد خانواده مذکر باشد به گونه ای تربیت و آموزش می بیند که در خود این احساس را دارد که برتر و بهتر از سایر اعضا خانواده است و اجازه و میدان عمل وسیعی دارد.
این رفتار بیشتر از آن جایی نشأت می گیرد که والدین خانواده به خاطر کار سخت دیگر توان پاسداری و حفظ خانواده و کنترل سایر اعضا را ندارند و فاصله سنی زیادی که بین والدین و فرزندان وجود دارد، باعث سرباز زدن فرزندن از انجام اموری که توسط والدین به آنها واگذار می شود، می گردد و در این مواقع برای حفظ سایرین فردی که دارای سن و تحصیلات بالاتر از دیگران است،انتخاب می گردد. البته در مواقع سنتی به غیر از سن عامل مهم دیگری نیز وجود دارد و آن جنسیت است در بعضی از خانواده ها حتی اگر فرزند مذکر از دیگر اولادهای خانواده سن کمتری داشته باشد به آنها برتری داده می شود. در چنین مواقعی فرزندان ارشد مونث بیشتر بمنظور نیروی کار در نظرگرفته می شوند و هیچ گونه میدان عمل یا اجازهای از طرف سایرین به منظور داشتن کنترل بر سایر اعضا را ندارند. در چنین خانواده هایی اگر فرزند ارشد مذکر باشد هم امکانات را برای پیشرفت بیشتر وی مهیا می سازند (در حد توان خانواده) ولی اگر مونث باشد،امکاناتی که برای وی درنظرگرفته خواهدشد،در حدی است که سایر اعضا جامعه ای که فرد در آن زندگی می کند از آن برخوردار هستند که در اکثر موارد حداقلها در نظر گرفته می شود.
که از اینگونه مسائل می توان اشتغال به تحصیل را متذکر گردید که خانواده همه سعی خود را بر این امر معطوف می دارند که فرزند مذکر خانواده باید از بهترین و بالاترین سطح برخوردار گردد. ولی برای فرزند مونث چنین خانواده ای امتیازی را در نظر خواهندگرفت که منتهی می شود به استفاده از امکانات در حدی که بتواند نیازهای روزانه خود را برطرف نماید و وی نیز مجبور به اکتفاکردن است.
در خانواده های سنتی،فرزندان مذکر به خاطر میدان عمل بالایی که دارند و طرز برخورد اطرافیان که جملگی همه کارها و اوامر وی را بدون چون و چرا انجام می دهند، دارای میزان اعتمادبه نفس بالایی است از آن جهت که سایرین هیچ وقت اجازه و جرات این کار را به خود نمی دهند که بخواهند اشتباهی را به وی گوشزد نمایند. چون وی به مانند بت است و همه کارهای او درست است. البته در این مواقع تعداد اعضا خانواده و مهمتر از آن جنسیت آنها مطرح است . در بین سایرین فرزندان مذکر دیگر تا وقتی سنشان پایین است، این سلطه را پذیرا هستند ولی بعد از گذشتن از این محدوده سنی خیلی از حوزههایی را که فرزند بزرگتر اجازه دخالت در آنها را داشت، محدود می سازند. البته باید به این نکته نیز توجه داشت که فرزندان مذکر نیز اغلب خصوصیات فرزند ارشد خانواده را دارند ولی در مورد فرزندان مونث وضعیت به این منوال است که تا زمانیکه آنها در خانه پدر زندگی می کنند باید تمامی اوامر فرزند انتخاب شده را اجرا نماید و اجازه هیچگونه مخالفتی را ندارند. در چنین خانوادههایی فرزندان ارشد خود را بهتر و برتر از دیگران می پندارند واین احساس در آنها بوجود می آید که والاتر از سایرین هستند و دیگران باید سعی نمایند تا به آنها برسند یعنی نوعی خودبزرگبینی و خود را مانند مبدا دانستن و انتظار بندگی از دیگران داشتن.
رفتار اینگونه افراد به شکلی است که اطرافیان را به شدت مورد انتقاد قرارمیدهند خصوصاً اگر آنها کاری را برخلاف میل آنها یا بدون مشورت و با سلیقه خود انجام داده باشند و این انتظار را نیز دارند که این انتقاد از طرف سایرین مورد پذیرش واقع گردد و در غیراین صورت با پرخاشگری نظر خود را تحمیل می کنند و هیچگونه بخششی نیز در کار نیست،اکثر این افراد عادت دارند تا نظر خود را با داد و فریاد بر دیگران تحمیل کنند تا آنها جرأت و اجازه هیچگونه اظهار نظری را نداشته باشند.
چنین افرادی به خاطر خصوصیات اخلاقی خاص به اطراف خود توجه کمتری دارند که در طولانی مدت و پس از گذشت زمان چنین عواملی بر روابط اجتماعی و تعاملات آنها تاثیر می گذارد. چون برخلاف میل چنین فردی سایرین با پیشرفت زمان تغییر وتکامل پیدا می کنند وبعضی از رفتارها را بکار نمیگیرند که باعث منسوخشدن آن می گردد و باعث می شود که این فرد در برقراری ارتباط دچار مشکل گردد چون همگام با سایرین پیشرفت نمی کند و بنابراین آسیب بسیار زیادی از لحاظ اجتماعی می بیند چنین فردی بعلت اینکه خود را محور همه کارها می داند و کارهای سایرین را که بدون توجه به خودش انجام می شود، دارای عیب و علت و ناقص می داند و دائماً به امر و نهی به سایرین می پردازد. چنین فردی با چنین خصوصیات اخلاقی علاقه خود به اطرافیانش را بصورت غیرمستقیم ابراز می دارد و سعی می کند تا دیگران متوجه میزان علاقهای که وی به آنها دارد، نشوند. در چنین اجتماعات سنتی که در کشور ما بیشتر در مناطق روستایی به چشم می آید خود برتربینی وی نسبت به سایر اعضا خانواده بیشتر در بین فرزندان مذکر خانواده ها نمود پیدا می کند و کاربرد بیشتری دارد و به فرزندان مونث خانواده چون بهای زیادی داده نمی شود. چنین خصوصیتی اگرهم وچود داشته باشد چون میدان عمل پیدا نمی کند و منحصر به خود فرد می شود اما در خانواده های متمدن (پیشرفت کرده با زمان) نیز پدیده خودبرتربینی به چشم می آید که البته بسیار کم رنگتر و کم اهمیتتر است در این خانواده ها سن و جنس مطرح نیست بلکه برتربودن یک فرد از جهات امتیازات بیشتری است که نسبت به دیگران دارد و دیگران هستند که وی را بالاتر و بهتر از خود انتخاب می کنند و برای وی احترام و ارزش خاصی قائل هستند . در چنین خانوادههایی معمولاً سطح تحصیلات بالاست و بنابراین برخورد فرد در مقابله با بسیاری از مسائل معقولانه است،تعصبات بی جا و بی معنی جای خود را به دلیل و استدلال منطقی داده است و قابل ذکر است که این رفتار در چنین خانواده هایی بصورت خصوصیت فردی است که حتی ممکن است در فرزندان ارشد نباشد ولی چون فرزندان ارشد خانواده زودتر به مراحل بالاتر می رسند ولی اغلب از راهنمایی پیشکسوتان استفاده کرده و به نتیجه کار خود نیز اطمینان دارند، اعتماد به نفش بالایی دارند در این نوع خانواده ها جنسیت فرزندان زیاد اهمیت نداردو چون همه کارها منطقی است، سایر اعضا نیز اکثراً پذیرا می شوند و در صورتی که نظراتشان با یکدیگر مغایرت داشته باشد با کمی بحث و گفتگو حل می شود، چنین افرادی ایراد و کوتاهیهای اطرافیان را به گونهای به آنها گوشزد می نمایند که در آنها احساس حقارت بوجود نیاید، معمولاً با ملایمت رفتار می نماید و از داد و بیداد و پرخاش برای پیشبرد اهداف خود دوری می جوید. با اطرافیان روابط مناسبی را برقرار می نماید یعنی به گونه ای که حَد و حدود هر کدام مشخص باشد به دیگران به عنوان فرد اهمیت میگذازد و ارزش قائل است و از ابراز علاقه به اطرافیان خود ترس و واهمهای به خود راه نمی دهد . در چنین خانوادههایی خودبرتربینی وجود دارد ولی نه به شکل سلطهگرایانه بلکه بصورت منطقی و بیشتر به عنوان راهنما.
عامل خودبرتربینی شخص نسبت به سایر اعضا خانواده در بین گروههای متفاوت فرهنگی متفاوت است. ولی کم و بیش در همه اجتماعات به چشم می خورد. ولی بعلت رو به افول بودن در بعضی جوامع نامهای دیگری برخود گرفته است.
اهداف پژوهش
هدف اصلی و کلی در این پژوهش بر این مبنا گذاشته شده که پدیده خودبرتربینی را در جامعه مورد ارزیابی و سنجش قرار دهد و میزان نمود پیدا کردن آن در میان فرهنگها و آداب و رسوم مختلف مشخص گردد . همچنین معلوم گردد چه عواملی سبب بوجود آمدن پدیده مذکور می گردد تا بتوانیم از این طریق دریابیم آیا اصلاً پدیدهای بنام خودبرتربینی هم اکنون نیز وجود دارد یا بطور کلی منسوخ گردیده است. در زمانهای مختلف چه عواملی سبب بروز یا منسوخ شدن آن گردیده هم چنین عوامل تاثیرگذار بر آن و یا خصوصیاتی که فرد دارای چنین خصیصه ای دارا است مورد بررسی قرارگیرند. یکی از این مسائل سن است که باید بررسی گردد که آیا فرد در سن خاصی یک چنین خصوصیتی را کسب می نماید یا این خصوصیت در فرد وجود دارد و در سن خاصی با توجه به شرایط محیط نمود پیدا می کند و آیا منحصر به یک جنس است یا در هر دو جنس مذکر و مونث وجود دارد. میزان نمود آن در دو جنس مخالف به چه نسبتی است. مساوی است یا متفاوت از یکدیگر است. تحصیلات در این بین چه نقشی را دارا است؟ آیا تحصیلات که عاملی است جهت افزایش سطح آگاهی و فرهنگ فرد در خودبرتربینی وی تاثیر گذار است؟
فرد خودسالار دارای چه خصوصیاتی است؟ آیا این خصوصیات براثر این خصلت در فرد بوجود آمده یا به خاطر داشتن میدان عمل وتاثیرپذیری از محیط فردی خودسالار گردیده است. برخورد سایر اعضا خانواده نیز باید بررسی گردد تا متوجه شویم که این عامل در همه طبقات اجتماعی وجوددارد یا مخصوص قشر خاصی است یا اصلاً بطور کامل منسوخ گردیده یا اگر هنوز هم نمود خارجی دارد به چه شکلی با آن برخورد می گردد. در اینجا این مسئله پیش می آید که شخصی که خود را برتر از دیگران می بیند به چه علت چنین اندیشهای دارد و اطرافیان چقدر در بوجودآمدن چنین تفکری موثر بوده اند. چنین فردی در تعاملات خود با اطرافیان به چه صورتی برخورد می نماید و میزان رضایت اطرافیان از برخورد با چنین افرادی به چه میزان است و چنین فردی با استفاده از چه شیوههایی رفتاری کار خود را پیش می برد؟ بیشتر با پرخاشگری کار خود را پیش می برد یا از طریق مصالحه کردن و عقلانی چنین فردی که خود را محور همه چیز می داند آیا می تواند از وظیفهای که خود به عهده گرفته یا سایرین به وی واگذار کرده اند برآید؟با توجه به شرایط کنونی جامعه،این فرد چه مقدار آسیب پذیر است؟آیا داشتن چنین خصوصیتی در جامعه ای رو به پیشرفت باعث صدمه دیدن و دوری گزیدن فرد نمی شود؟
مسائل مطرح شده در بالا مواردی است که لازم بنظر می آید که در مورد فردی که دارای ویژگی خودبرتربینی است، بررسی گردد.
اهمیت موضوع پژوهش
این تحقیق از آن جهت حائز اهمیت است که به بررسی سطح روابط و بینشهای افراد جامعه می پردازد و میزان پیشرفت یا عدم پیشرفت ذهنی و روانی افراد را با توجه به پیشرفت جنبههای مختلف زندگی و تبعات ناشی از آن نمایان می سازد. تاثیر تفکرات و اندیشههای خانواده و اطرافیان را بر فرد نشان می دهد و به این مقوله نیز توجه می نماید که فرزند دانشجوی خانواده تمایل دارد رفتار پیشینیان خود را برگزیند یا با توجه به پیشرفت زمان وی نیز پیشرفت نماید.
همچنین میزان اهمیت پدیدههای مختلف اجتماعی و خصوصیات فردی را در بروز یا عدم بروز خودبرتربینی ذکر می کند ونشان می دهد که چه مقدار از افراد، گرایش به واپسگرایی دارند.
میدان عمل برابری افرادی که تمایل دارند رفتارها و عقیدههای گذشته را که جزء عرف جامعه به حساب می آمده، در جامعه کنونی پیاده نمایند و توجه به این مسئله که جامعه تا چه حد پذیرای این اندیشه و عمل است را مشخص می سازد.
در هر جامعه بنابرمقتضیات زمان یکسری از رفتارها بصورت هنجار درمیآید و افرادی هم که مخالف با چنین رفتاری هستند مجبور به انجام آن می شوند.
با توجه به اینکه جامعه ای در حال پیشرفت نداریم با این حال درباره مسائل رفتاری و اخلاقی به شیوه سنتی متمایل است . یکی از این خصایص خودبرتربینی است با عطف به این مطلب که با وجود تقسیم کار (به خاطر پیشرفت جوامع) هنوز در بسیاری از خانواده ها به چشم می آید. عوامل محیطی نیز سبب بسیاری از واکنشهای رفتاری در فرد می گردد و سبب می گردد که وی یک رفتار را برای خود نهادینه کند یا رفتاری دیگر را برگزیند بالارفتن سطح معلومات وداشتن ارتباط هرچه بیشتر با افراد دیگر از جمله عواملی هستند که سبب می گردند افراد شایستهترین رفتار را برگزینند. البته نباید موضوع فرهنگ فرد را که در ارتباط نزدیکی با سطح معلومات وی قراردارد، نادیده انگاشت. چون در هر قشری از اجتماع همانطور که ذکر گردید ،شرایط متفاوت رفتار خاصی را طلب می نماید. برترانگاشتن خود نسبت به سایرین یا متمایزدانستن خویش از دیگران حسی است که در اغلب افراد خودبرتربین به چشم می آید.
انسانها از سالهای ابتدایی تولد شروع به تقلید از رفتار اطرافیان و نزدیکان خود می نمایند، این عمل در سنین پایین بصورت اجباری و در سنین بالاتر بصورت اختیاری جنبههایی را که مد نظر والدین است، برمیگزینند. در قشرهایی از جامعه ما هنوز طرز برخورد با دختران و پسران، حتی بین فرزندان ارشد و سایر فرزندان متفاوت است.
یعنی هریک از فرزندان دارای جایگاه خاص خود هستند و نمی توانند از آن تعدی نمایند در نتیجه چنین طرز برخوردی است که فرزندان رفتارهای متفاوتی را برمیگزینند.
درجامعه ما خصیصه خودبرتربینی بیشتر در سطوح پایین اجتماع یا خانوادههایی که به شیوه سنتی زندگی می کنند،وجود دارد . و به نظر می رسد دلیل آن باشد که یک نفر باید سایرین را به اطاعت وادارد. ناسبب گردد فرد کاری را انجام دهد که هم به نفع خودش باشد و هم باعث آسیب رساندن به سایرین نگردد. چنین فردی ناچاراً مجبور به پرخاشگری است. تا از این طریق سایرین را وادار به اطاعت نماید. یک چنین فردی مجبور است رفتار خاص و متفاوت از اعضا دیگر خانواده داشته باشد. باید به شیوهای متفاوت علاقه خود را ابراز نماید،در برخوردهای خود با افراد خانواده به گونهای متفاوت عمل نماید تا ضمن حفظ جایگاه نظارت و کنترل همه امور مربوط را نیز داشته باشد. و در این موقعیت باید افراد را متوجه این مسئله نمود که نمی توان جلوی پیشرفت زمان و تحولات را بگیرند و در صورت تغییر ندادن شیوه رفتاری خود باعث آسیب رساندن به خانواده و نزدیکان خویش می گردند. پذیرفتن این مسئله برای شخصی که خود را محور همه چیز می داند و گمان می برد بدون او هیچ عملی درست انجام نمی گیرد، موضوعی است که احتیاج به زمان و کار بسیار دارد.
برخی از مسائل ذکرشده بیشتر مربوط به سطوح پایین جامعه است و دلیل آن را می توان در پیشرفت همه جانبه در مسائل مختلف جستجو کرد که سبب می گردد رفتار و انگیزههای رفتاری تغییر یافته و برگزیدن یک رفتار بصورت عقلانی و اختیاری باشد نه بصورت اجباری و پدیده خودبرتربینی و طرز برخورد سایرین و میدان عمل فرد خودبرتربین نیز کاملاً متفاوت است.
فرضیه
بنظر می رسد بین مقدار سالهای طی شده از زندگی فرد و خودبرتربینی خویش نسبت به سایر اعضا خانواده ارتباط وجود داشته باشد.
بنظر می رسد بین امکانات شغلی و خودبرتربینی شخص نسبت به سایر اعضا خانواده رابطه وجود داشته باشد.
بنظر می رسد بین بالارفتن سطح تحصیلی (مدرک) فرد و خودبرتربینی وی نسبت به سایر اعضا خانواده رابطه وجود داشته باشد.
بنظر می رسد بین فرهنگ جامعه ای که فرد در آن زندگی می کند و خودبرتربینی وی نسبت به سایر اعضا خانواده ارتباطی وجود داشته باشد.
بنظر می رسد بین داشتن اعتماد به نفس و خودبرتربینی وی نسبت به سایر اعضا خانواده ارتباطی وجود دارد.
بنظر می رسد بین تعداد اعضا خانواده و جنسیت آنها با خودبرتربینی شخص نسبت به آنها رابطه وجود داشته باشد.
بنظر می رسد بین انتقاد از اطرافیان و خودبرتربینی شخص نسبت به آنها ارتباطی وجود داشته باشد.
بنظر می رسد میزان پرخاشگری شخص و خودبرتربینی وی نسبت به سایر اعضا خانواده رابطهای وجود داشته باشد.
بنظر می رسد بین آسیب پذیری فرد از اجتماع و خودبرتربینی وی نسبت به سایرین ارتباطی معکوس وجود داشته باشد.
بنظر می رسد بین نوع، چگونگی و مقدار تعاملات اجتماعی و خودبرتربینی فرد نسبت به سایر اعضا خانواده رابطه وجود داشته باشد.
بنظر می رسد بین خودمحوری و خودبرتربینی شخص نسبت به سایر اعضا خانواده رابطه وجود داشته باشد.
بنظر می رسد بین علاقه به اطرافیان و نحوه نشان دادن آن و خودبرتربینی شخص ارتباطی معکوس وجود داشته باشد.
بنظر می رسد بین جنس و میزان و نحوه خودبرتربینی شخص نسبت به سایر اعضا خانواده رابطهای وجود داشته باشد.
محدوده مطالعاتی پژوهش:
محدودهای که در آن به تحقیق و بررسی پرداختهایم فضایی است که فرد از لحاظ فرهنگی و اجتماعی رشد می نماید، شخصیتش شکل می گیرد و خصوصیاتی کسب می نماید که سهم به سزایی در زندگی او ایفا خواهندنمود.
محدوده پژوهش در بین دانشجویان در نظر گرفته شده است و مواردی از قبیل اینکه چگونه خصوصیت خودبرتربینی در فرد شکل می گیرد و اشکال بروز آن به چه صورت است،خود فرد چه خصوصیاتی در خود می بیند که سبب می شود خود را برتر از دیگران می انگارد،مد نظر قرارداده است.
از عواملی که در این تحقیق توجه چندانی به آن مبذول نگردیده، این است که فرد با تاکید و پافشاری بر عقیده خود چه آسیب هایی می بیند، در آینده رفتار سایر اعضا خانواده با او به چه صورت خواهدبود.
خودبرتربینی را فقط در خود فرد بررسی می کنیم و آن را از دیدگاه خود او می بینیم و نه از نظر اطرافیان.